ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات ستایش

27/12/90

سلام دخترم. اینترنتمون یک مدت قطع بود به خاطر همین نتونستم خاطراتت رو بنویسم. خوشگلم 4 شنبه واکسن 18 ماهگیت رو زدم ولی خیلی درد کشیدی و خیلی هم گریه کردی . چون دستت رو سفت کردی از دستت خیلی خون اومد هنوز به خاطر درد اون آروم نشده بودی که به پات یک واکسن زد و شما دوباره گریه کردی و من خیلی ناراحت شدم  و نزدیک بود من هم گریه کنم.اون روز با خاله مهری و مامان سارا رفتیم و موقع برگشتن همگی به خونه مامان سارا رفتیم و شما خیلی درد داشتی و گریه میکردی و یک خورده هم تب کردی که ما با قطره استامینوفن کنترلش کردیم. ولی تا 6 سالگی از زدن واکسن راحت شدیم.عزیزم من و شما تا صبح با هم بیدار بودیم .و مامان سارا صبحونه شما رو آماده کرد و تازه تا یک هفت...
27 اسفند 1390

20/12/90

سلام دخملی شیطون بلا.مامانی ببخشید امتحان داشتم خیلی وقته بهت سرنزدم. می خوام دو روز گذشته رو برات تعریف کنم. عزیزم ما پنج شنبه صبح همگی با هم رفتیم که دنبال خونه بگردیم.ببخشید اگه انقدر زود شما رو درگیر زندگی کردیم،ولی خونه خوب پیدا نکردیم و فقط خستگیش برامون موند .اما از یک جهت به شما خوش گذشت برای اینکه هرجا پیاده میشدیم کفشهاتو پات میکردی و شروع به پیاده روی میکردی و هربار هم که ما بغلت میکردیم جیغ میزدی و می گفتی نه ! ولی خوب ما چیکار میکردیم سرعتت خیلی کم بود.خانومی برای صرف نهار به یک رستوران رفتیم اونجا یک خانواده عاشقت شده بودند و از دور باهات حرف میزدند و شماهم به زبون خودت بهشون جواب میدادی و آخرش هم براشون بوس فرستادی و اونها ر...
20 اسفند 1390

13/12/90

خانوم طلا خیلی شیطون شدی تا سرمونو برمیگردونیم می بینیم بالای پله هایی و از اون بالا ما رو صدا میکنی. نکته دوم ورزش کردنته که خیلی با نمکه . و تازگیها با ملیکا تمرین رقص ترکی کردی و شروع به پا زدن میکنی.ما چند تا کلمه جدید رو با هم تمرین میکنیم که به ترتیب مینویسم سگ س گربه گوپه گل گ ستایش ستا گاو او توپ اپ . ببخشید که خیلی خلاصه مفید می نویسم آخه جمعه امتحان کارشناسی دارم و وقت ندارم. شما هم که توخونه نمیذاری بخونم .
14 اسفند 1390

7/12/90

خانومي طلا یک کار جدیدت اینه که موقع غذا خوردن وقتی سیر میشی با قاطعیتی که هرکسی حساب کار خودش رو بکنه دستت رو تکون میدی و میگه نه نه نه نه  گده (بسه ) قربون شیرین زبونی هات با اون زبون مخصوص خودت.  
7 اسفند 1390

6/11/90

سلام عزیزم چند روز بود اینترنتمون قطع بود به خاطر همین نتونستم خاطراتت رو بنویسم. عزیزم دو تا کار جدیدت رو بگم  ازت میپرسیم شغلت چیه ؟میگی دویتر (دکتر) الهی قربونت برم. یک کار دیگه می پرسم ستایش چی منه؟ میگی دودو (جوجو)  کارهای دیگه ات رو الان حضور ذهن ندارم به محض اینکه یادم اومد برات مینویسم. ...
6 اسفند 1390
1